خلاصه ی انسان و سرنوشت

مقدمه

در مقدمه ی کتاب ( کتاب انسان و سرنوشت استاد مطهری ) علت انحطاط مسلمین از سوی غریبان بیان شده و درباره ی علت اینکه از عظمت و اقتدار مسلمانان کم شده، بحث می شود که در این باره غریبان در میان افکار و معتقدات اسلامی مسائل زیر را مورد اتهام قرار می دهند و معتقدند که این افکار باعث این انحطاط شده است ولی از مسائل زیر آنچه بیشتر از همه در جریان مباحث کتاب مورد بحث قرار می گیرد مساله ی سرنوشت و قضا و قدر است که بیشترین اتهامات به این مورد زده شده است.

۱- اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر

۲- اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگی دنیا

۳- شفاعت

۴- تقیه

۵- انتظار فرج

مساله ی سرنوشت و قضا و قدر از قرن اول هجری در میان مفکرین اسلامی مطرح و مورد بحث قرار گرفت. در این کتاب برای فهماندن بیشتر موضوع ( بررسی تاثیر و عدم تاثیر سرنوشت و قضا و قدر در انحطاط مسلمین ) سلسله مباحثی مطرح می شود که این موضوع را برای ما روشن تر می کند.

هراس انگیز

سراینکه کلمه ی سرنوشت یا قضا و قدر رعب آور و هراس انگیز شده است، این است که در اثر تفوق و تسلط مکتب اشعری بر جهان اسلام و تحت نفوذ قرار دادن احبیات اسلامی ، این کلمات و کلماتی امثال اینها مرادف با جبر و عدم آزادی و تسلط بی منطق یک قدرت نامرئی بر انسان و اعمال و افعال او معرفی شده است.

جنبه ی عملی و عمومی

هرچند مساله ی سرنوشت یا قضا و قدر به اصطلاح یک مساله ی متافیزیکی و مربوط به فلسفه ی کلی و ماوراءالبیعه است ولی از دو نظر شایستگی این را دارد که در ردیف مسائل عملی و اجتماعی نیز قرار گیرد:

۱- طرز تفکری که شخص در این مساله پیدا می کند، در زندگی عملی و روش اجتماعی و کیفیت برخورد و مقابله ی او با حوادث موثر است.

۲- مساله ی سرنوشت و قضا و قدر در عین اینکه از نظر پیدا کردن راه حل در ردیف مسائل خصوصی است، از نظر عمومیت افرادی که در جستجوی راه حلی برای آن هستند در ردیف مسائل عمومی است.

از نیمه ی دوم قرن اول دو طرز تفکر در باب آیات قرآن که برخی صریحاً به سرنوشت و قضا و قدر دلالت می کند و برخی دیگر به اختیار و آزادی، پیدا شدند. گروه طرفدار آزادی و اختیار بشر به قدری معروف شدند و گروه طرفدار عقیده ی تقدیر، جبری نامیده شدند، تدریجاً دو فرقه ی بزرگ کلامی یعنی اشاعره و معتزله پدید آمدند که مکتب اشعری از جبر و مکتب معتزلی از قدر طرفداری می کردند.

کلمه ی قدری

در رابطه با کلمه ی قدری این مطلب گفته شده که هم جبریون و هم قدریون از اطلاق کلمه ی « قدری » برخود اجتناب داشته اند و همواره هم دسته ای، دسته ی دیگر را « قدری » می خوانده است و سر این اجتناب هم در حدیث رسول اکرم ( ص ) آمده که می فرماید: ( القدریه مجوس هذه الامه : قدریها مجوس این امت اند ).

علت اینکه این کلمه بر منکرین تقدیر ( معتزله ) بیشتر چسبید:

۱- رواج و شیوع مکتب اشعری و در اقلیت قرار گرفتن مخالفین آنها بود.

۲- تشبیه به مجوس است زیرا آنچه از مجوس معروف است این است تقدیر الهی را محدود می کردندبه آنچه که به اصطلاح خیر می نامیدند ولی شرور را خارج از تقدیر الهی می دانستند؛ مدعی بودند که عامل اصلی شر، اهریمن است.

تعارضها

متکلمین و مفسرین معتقدند که میان آیات قرآن در زمینه ی سرنوشت و اختیار و آزادی انسان تعارض وجود دارد و ناچار یک دسته از آیات را باید تاویل و برخلاف ظاهر حمل کرد ولی این تعارض تنها به خاطر کوتاهی فهم عملی متکلمین و بعضی از مفسرین و شارحین است در حقیقت در قرآن کریم، در هیچ موضوعی از موضوعات، حتی یک آیه هم وجود ندارد که نیازمند به تاویل باشد.

فلسفه ی مادی و سرنوشت

بعضی چنین تصور می کنند که این معضله تنها برای الهیون مطرح است و مادیون از طرح چنین مساله ای فارغ اند ولی این تصور باطل است. برای کسانی که طرز تفکر مادی دارند عیناً همین مشکل با اندک تفاوت وجود دارد و آن این است که مادیون اصل علیت عمومی و ضروت علی و معلولی را پذیرفته اند و این را بزرگترین تکیه گاه فلسفه ی مادی می شمارند.

مطالب مرتبط
حقوق و دستمزدحقوق و دستمزد 18 فروردین 94
تعریف عرفانتعریف عرفان 19 مرداد 94
شعر نیماییشعر نیمایی 17 مرداد 94

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.